مهدی اسماعیلی ::
شنبه 86/4/9 ساعت 2:25 عصر
حسین صفا آدمیه که انزوای خودشو خیلی دوس داره . و توی انزوای خودش همیشه به این فکر می کنه که یه اتفاق کوچیک و ساده چه طوری می تونه آدما رو نسبت به دنیای درون و بیرونشون حساس تر کنه. حسین صفا به شهرت های پیش پا افتاده و دم دستی و تریبون های کذایی اهمیتی نمی ده و معتقده برای رسیدن به هنر باید صبور بود. هنر هیچوقت سر زده در خونه کسی رو نزده
برای دیدن مصاحبه به ادامه متن مراجعه کنید .
1- حسین صفا کیه ؟
حسین صفا آدمیه که انزوای خودشو خیلی دوس داره . و توی انزوای خودش همیشه به این فکر می کنه که یه اتفاق کوچیک و ساده چه طوری می تونه آدما رو نسبت به دنیای درون و بیرونشون حساس تر کنه. حسین صفا به شهرت های پیش پا افتاده و دم دستی و تریبون های کذایی اهمیتی نمی ده و معتقده برای رسیدن به هنر باید صبور بود. هنر هیچوقت سر زده در خونه کسی رو نزده
2- از کی شعر و شناختی و الان فکر می کنی کجای این وسعت بی انتها باشی ؟
شعر همه زندگی منه اما هیچوقت ادعا نمی کنم که شعر و شناختم ده سالی هست که دارم سعی میکنم به این شناخت برسم. شناختن شعر و قاطی شدن با شعر امکاناتی می خواد که به راحتی به دست نمی یان و نیاز به مطالعه و ممارست خیلی زیاد و طاقت فرسا دارن تازه اول راهم و باید حالا حالاها دود چراغ بخورم. با خوندن چند تا کتاب و گفتن چند تا شعر تجربی نمی شه قلل رفیع ادبیات رو فتح کرد.
3- یه کم از ترانه بگو ؟
نوشتن ترانه خیلی شیرین و حساسه. حساسیتش به خاطر اینه که مخاطب عام داره . من همیشه موقع ترانه نوشتن خیلی وسواس به خرج می دم و از یک کلمه هم به سادگی نمی گذرم و نمی تونم با این تصور که خیلی از مخاطبین ترانه شعرشناس نیستن، سرسری بنویسیم . چون می دونم اگه اشتباهی ازم سر بزنه به مردم خیانت کردم. ترانه رو میلیون ها نفر با عقاید و سلیقه های متفاوت گوش می کنن و دربارهش قضاوت های جور وا جور می کنن. به همین خاطر ترانه نوشتن رو مسئولیت سنگینی می دونم اجازه بدید یه مثال هم بزنم؛ همه مردم نسبت به عشق از خودشون انفعال نشون می دن، حالا این ترانه سراست که می تونه با نوع نگاه و روش بیان خودش این انفعال و به یک انقلاب درونی تبدیل کنه یا بر عکس باعث ایجاد تشویش و توهمات درونی در مردم بشه و عشقو در اونا کمرنگ کنه پس یه ترانه سرا باید نسبت به چیزی که مینویسه مواظبت زیادی داشته باشه.
4- ترانه سرایی یا شاعر ؟
درسته که من گاهی ترانه می نویسم اما همه انرژی خودم رو، روی غزل متمرکز کردم و اگه خدا بخواد به زودی اولین مجموعه غزلها مو تحت عنوان «کنار پله تاریک» منتشر خواهم کرد. اگه کمتر ترانه می نویسیم به خاطر اینکه که ترانه هر چقدر هم منسجم باشد بدون موسیقی و صدا تنهاست. دوماً به خاطر اینه که معتقدم ترانه خواسته ناخواسته متمایل به بر انگیختن احساساته مخاطبه. منظورم اینه که ترانه بیشتر میتونه بازگو کننده احساسات درونی و مشترک انسانها باشد. اما در غزل این تمایل به کشف معناهای تازه است . من شخصاً اون موسیقی و روح و شکوهی رو که کلمه به کلمه در غزل جاری میشه و اونو از خصوصی ترین و ناگفته ترین عواطف و عقاید یک شاعر به عمیق ترین شئون انسانی نزدیک می کنه به ترانه ترجیح می دم. اما چون ترانه هام زودتر از غزلهام منتشر شدن باعث شده خیلی ها منو به عنوان یک ترانهسرا بشناسن.
5- به نظرت ترانه سرا باید شاعر باشه ؟
بله حتماً باید شاعر باشه و شعر موفق گفته باشه. بزرگترین مشکل بیشتر ترانه سراها اینه که هنجارهای تلفظی کلمات رو رعایت نمی کنن. مثلاً در زبان محاوره کلمات شکسته شده رو به خاطر اینکه به وزن تسلط ندارن دوباره میشکنن. چون قوالب کلاسیک رو تجربه نکردن و اگه تجربه هم کرده باشن تو این کار ناموفق بودن. ترانه سرایی که نگاه متفاوت و ذهن موزون نداشته باشه، ترانه سرایی که موسیقی کلمات رو درک نکرده باشه و همچنین ردیف و قافیه رو که ابتدایی ترین ابزار کارش هستن نشناسه نمی تونه ترانه موفق و منسجم بنویسه.
6- "این چنین پرده بر انداخته ای یعنی چه" این ترانه است ؟
این غزل یکی از غزل های شیرین خواجه شیرازه. در موسیقی سنتی به شعر و ترانه در کنار هم میگن تصنیف. این غزل رو استاد شجریان به صورت تصنیف زیبا و ماندگار اجرا کرده.
7- تحولی که در شعر معاصر توسط نیما و بعد از نیما بوجود اومد آیا در ترانه هم صورت گرفته ؟
شعر نیمایی و شعرهای محاوره ای معدودی که شاعران شاخص بعد از نیما خلق کردن تأثیر زیادی در تحول ترانه معاصر داشته. ترانه سرایان موفق بعد از نیما کم و بیش وامدار نیما هستن. و از میون اونها افرادی که به ترانه نیمایی تر نگاه کردن تو این موفقیت سهم بیشتری داشتن چون به روح زمانه خودشون نزدیکتر بودن.
8- در مورد کاربرد لغات فخیم در ترانه چه نظری داری، آیا روح ترانه پذیرای این مسئله هست؟
توی ترانه کلماتی قابل استفاده هستن که در مکالمات روزمره مردم کاربرد دارن. دایره واژگانی در زبان محاوره خیلی وسیعه. وقتی ترانه سرا شروع به نوشتن می کنه اونقدر کلمه در اختیار داره که لازم نباشه بره سراغ کلمات خیلی قدیمی. زمانی استفاده از کلمات فاخر و یا کلمات کلاسیک در ترانه قابل قبوله که ترانه سرا بتونه این کلمات رو که در زبان محاوره جایگاهی ندارن وارد زبان محاوره کنه و به این ترتیب بتونه به بیان و حسن ترانه قوت ببخشه. به شکلی که مخاطب با این کلمات احساس غربت نکنه. از میون شعرای کلاسیک سعدی و حافظ به نوعی این کا رو کردن. این بزرگان کلمات عربی رو در شعرشون با مهارت تمام حل کردن، در شعر معاصر هم مرحوم اخوان ثالث نمونه بارزیه. اخوان کلمات محاوره و یک سری کلمات خیلی قدمایی رو با زبان رایج شعر دوران خودش تلفیق کرده و به زبانی فراتر از زیان شعرای نسل خودش رسیده. در ترانه هم چنین اتفاقی افتاده. آقای علی معلم با توجه به اینکه با ادبیات کلاسیک و فرهنگ عامیانه ایران آشنایی عمیقی داره تونسته خیلی از کلمات رو که شعرای معاصر جرأت نمی کنن در شعر خودشون بگنجونن وارد زبان محاوره کنه و زبان ترانه خودشو از سطح زبان روزمره مردم بالاتر ببره.
9- شعرای امروز از شعرای غرب خیلی تأثیر می پذیرن این تأثیر پذیری در ترانه هم دیده میشه؟
روح شعر در تمامی ملل مشترکه . تنها چیزی که شعر ملت ها رو از همدیگه جدا میکنه ابزار بیان و شعور اقلیمیه اونهاست ترانه هم از همین قائده سر چشمه میگیره. با این تفاوت که قوت و گستردگی زبان فارسی می تونه این احساسات و مفاهیم مشترکو به صورت عمیق تری بازتاب بده. به عنوان مثال "عشق" در زبان فارسی نسبت به انگلیسی معادلات بیشتری داره و دیدگاه ما ایرانی ها نسبت به عشق با غربی ها خیلی فاصله داره. به این ترتیب کسانی که می خوان مثل ترانه سراهای غرب بنویسن به طرح دیدگاهی می رن که نسبت به دیدگاه و ذهنیت های ملی و بومی خودشون سطح پایین تری داره. هر چه به مفاهیم و بازراهای ملی و بومی نزدیکتر بشیم می تونیم آثار تأثیر گذارتری خلق کنیم چون اینجوری به مردم خودمون نزدیکتر می شیم. شما مفهم مرگ و آگاهی در ادبیات خودمون رو مقایسه کنید با مفهوم خودکشی در آثار غربی که متأسفانه در آثار نسل ما رسوخ پیدا کرده.
10- ترانه در جهان امروز تحت تأثیر دو درونمایه اصلی قرار گرفته. یکی سیاست و مضامینی اعتراض و یکی هم عشق با همه گستردگیش. به نظر تو ترانه با کدوم یکی از این مضمون موندگارتره ؟
همیشه برتری با عشقه اصلاً عشق همه چیزه. شما که به زندگی و و زمانه خودتون عشق داشته باشین، بدون اینکه اسیر مرام ها و مسلک ها و مکتب ها بشین آثاری رو خلق می کنین که از تاریخ و سیاست و زاد و بوم مردم سر چشمه گرفته. و بدون اینکه در طبقه بندی های آنچنانی قرار بگیره، متعلق به همه مردم میشه و می تونه حرفشو با آیندگان هم در میون بزاره.
11- چرا ترانه های امروز (ترانه هایی که امروز سروده شدن) کمتر زمزمه میشه ؟
چون ترانه نیستن. چون هیچی نیستن. به دلیل اینکه واقعیت ندارن. نیما یوشیج میگه : "هرکسی خودشو می نویسه" خیلی از ماها که اینروزا ترانه می نویسیم جدا از اینکه علم نوشتن رو نداریم، هنوز انسانهای ساخته و پرداخته شده ای هم نشدیم. و چون چیزی رو که مینویسیم تجربه نکردیم چیزهایی هم که می نویسیم همه مصنوعی و نچسب از آب در میاد. شما انتظار دارید کاری که نه تکنیک داره، نه محتوا و نه احساس تو ذهنا بمونه. البته ناگفته نمونه اینکه چه کسی ترانه رو زمزمه می کنه هم خیلی مهمه. اینروزا ترانه هر چقدر منجسم تر و پر محتوا تر باشه مخاطب کمتری پیدا می کنه و کمتر زمزمه میشه. امروز ترانه های تو خالی و بی ریشه و تاریخ مصرفی ذوق و ذائقه مردم رو خراب کردن. در واقع امروز همونقدر که ترانه واقعی کم داریم مخاطب واقعی هم کم داریم.
12- یه مقایسه کوچولو . . . تعداد ترانه سراهای 50 سال پیش، تعداد خواننده های 50 سال پیش، ماندگاری ترانه های 50 سال پیش. حالا همه اینا رو با الان مقایسه کنی. دلیل این تفاوت نجومی چیه؟
کدوم تفاوت نجومی ببینید امکانات در چند دهه پیش خیلی محدود بود به همین خاطر آثار کمتری به مرحله تولید می رسیدن. اما امروز خیلی ها استودیوی خونگی دارن و با استفاده از امکانات رایانه ای به راحتی می تونن آثار زیادی تولید کنن که اغلب این آثار جنبه آزمون و خطا دارن و خیلی تجربی ان، و هرگز به جای مهمی نمی رسن. میون این افراد و آثار جورواجور فقط همونایی که علم و استعداد بیشتری دارن و شعر و موسیقی رو خوب می فهمن به موفقیت دست پیدا می کنن. به هر حال باید قبول کنیم الان 50 سال پیش نیست. من وقتی ترانه های دهه های گذشته رو هم گوش می کنم می بینم خیلی هاشون پر از اشکالات فاحشن. مقایسه شما درست نیست. تعداد ترانه هایی که از دهههای پیش تا امروز دوام آورده خیلی کمه
13- یه شاعر که با روح شعر سر و کار داره چطوری می تونه با جنبه بیزینسی و سوداگری ترانه کنار بیاد ؟
ترانه جنبه سوداگری و بیزینسی نداره. یه عده سوداگر ترانه رو به این روز انداختن. من نمی گم باید رایگان ترانه نوشت چرا که اهل قلم باید از طریق قلمشون امرار معاش کنن. البته تاکید می کنم اهل قلم، نه اهل بخیه.
14- از موسیقی چی می دونی ؟
فعلاً اونقدری که بتونم گلیم خودمو از آب بیرون بکشم و سعی می کنم هر لحظه آشناییمو با موسیقی بیشتر کنم. البته قرار نیست من یه موزیسین یا تئوریسین بزرگ بشم اما با آموختن و گوش فرا دادن به موسیقی مناسب می تونم درکمو نسبت به موسیقی بالا و بالاتر ببرم.
15- خودت در ترانه هات چه اِلمانهایی برات مهمه ؟
وقتی به نوشته هام نگاه می کنم می بینیم مفاهیمی مثل زندگی مرگ و عشق نشانه های بارز شعر و ترانه هام هستن؛ در ترانه هام خیلی فانتزی به این مفاهیم پرداختم.
16- به نظرت این قافله لنگ ترانه سراییی به کجا قراره برسه؟
اونچه شما در گوشه و کنار می شنوید همه ترانه نسل ما نیست. چند تا از همنسلان من ترانه های خیلی زیبایی سرودن که امیدوارم این ترانه ها یه روز به گوش مردم برسن. البته این آرزو وقتی محقق می شه که خواننده های ما هم علم ادبی خودشون رو بالا ببرن تا در انتخاب ترانه اینقدر دچار تزلزل نشن. به هر حال نسبت به آینده ترانه و ترانه سرایی و سایر هنرها کاملاً خوشبین هستم. باید صبور بود. . .
نوشته های دیگران()